زینبزینب، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره

♥♥شاه پریون♥♥

یک ماه گذشته 😜

سلام به دختر قشنگم امشب حوصله م سر رفته بود گفتم بیام تا برات بنویسم اول ابان تولد حانیه بود اما چون ماه صفر بود 15 ابان تولد گرفتن یه چندتا عکس تولد حانیه رو برات میذارم تا خاطره بمونه برات اون شب هم خیلی بهت خوش گذشت خیلی رقصیدی و مخصوصا رقصی که تو کلاس یاد گرفته بودی رو به حانیه یاد دادی و باهم میرقصیدین. خب عکسا رو انگار پاک کردم از گوشیم بعدا میذارم تو وبلاگت بعد از اون به شب رفتیم شهربازی و کلی خوش گذروندی ببینم عکسای اینو دارم بذارم مثل اینکه اونا رو هم پاک کردم بعد از اون یه هفته آنفولانزا گرفتی که من و بابایی داغون شدیم اینقدر که تو رو بی حال میدیدیم و هر روز دکتر بودیم ولی واقعا نصف شدی اونقدر که این مریضی سخت بود ...
10 آذر 1398

تولد7سالگی و رفتن به کلاس دوم

سلام به دختر نازنینم امروز بعد از چند ماه اومدم که برات کمی از خاطرات بنویسم امسال اوایل فروردین متوجه شدیم خدابهمون یه نی نی کوچولو داده همون چیزی که تو ارزوش رو داشتی خلاصه خیلی حواست به من هست و هرچه زودتر منتظری که نی نی کوچولو بدنیا بیاد کمتر از یه ماه دیگه این انتظار به سر میرسه و امیدوارم که واقعا خوشحال بشی و با یه برادر کوچولو روز های خوبی رو بگذرونی و زیاد حساس نباشی البته که ماهم باید خیلی حواسمون بهت باشه ولی خب بازم بعد از 7سال پادشاهی شما قراره یه نفر دیگه بیاد و وارد جمع خانوادمون بشه امسال تابستون برای تولدت به درخواست خودت دوستات رو دعوت کردیم و خیلی بهت خوش گذشت و کلی از من و بابایی تشکر کردی منم خیلی خوشحال بودم ویا جشن متف...
10 آذر 1398
1