یک ماه گذشته 😜
سلام به دختر قشنگم امشب حوصله م سر رفته بود گفتم بیام تا برات بنویسم اول ابان تولد حانیه بود اما چون ماه صفر بود 15 ابان تولد گرفتن یه چندتا عکس تولد حانیه رو برات میذارم تا خاطره بمونه برات اون شب هم خیلی بهت خوش گذشت خیلی رقصیدی و مخصوصا رقصی که تو کلاس یاد گرفته بودی رو به حانیه یاد دادی و باهم میرقصیدین. خب عکسا رو انگار پاک کردم از گوشیم بعدا میذارم تو وبلاگت بعد از اون به شب رفتیم شهربازی و کلی خوش گذروندی ببینم عکسای اینو دارم بذارم مثل اینکه اونا رو هم پاک کردم بعد از اون یه هفته آنفولانزا گرفتی که من و بابایی داغون شدیم اینقدر که تو رو بی حال میدیدیم و هر روز دکتر بودیم ولی واقعا نصف شدی اونقدر که این مریضی سخت بود ...